روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

صدای وانت سبزی فروش که اومد، همسری رو بفرستیم سبزی بگیره. توی این فاصله بپریم‌ جلو آینه، یه کوچولو خوشگل کنیم، پرتقال و کیوی پوست بگیریم. بچینیم توی بشقاب. روی کاغذ بنویسیم دوستت دارم. دو طرف جمله رو قلب بکشیم. آهنگ مورد علاقه رو پلی کنیم و بشینیم منتظر تا همسری بیاد :)


  • ۹۵/۰۱/۱۵
  • بنتُ الهدی

نظرات  (۶)

پشنهاد خوبی بود :)
پاسخ:
هووم

آفرین! از فرصت به نحوه قشنگی استفاده کردی.. بابا سرعت عمل!

:*

پاسخ:
:))
اون دفترچه ی نوت برداری من کو ؟ :))
پاسخ:
دیوانه :))
:)
دلتنگت بودم بانو جان....
پاسخ:
و من هستم همچنان ..
عروسِ قصه ها . . .
و دیگر
هیچ
: )
پاسخ:
همون :)
امان و امان.. (قلب)
پاسخ:
به به زینب جان:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">