روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

یادش بخیر ..

پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ب.ظ
ما یک ماه و سه روز نامحرم بودیم. از روز نامزدی یا همون بله برون تا روز عقد. و توی این یک ماه هیـــــــــــچ راه ارتباطی نداشتیم جز دیدار . که مصادف شده بود با زمان انتخاب رشته ی دانشگاه من و همسرجان تشریف میوردن خونه ی ما و تمام انتخاب رشته م بر عهده ی ایشون بود :)) نه شماره ای.نه تماسی. نه چتی نه پیامکی نه هیچی. من کد رشته ها رو براش میخوندم اون می نوشت :)) و سلام خداحافظی. همین ! خیلی هم رسمی برخورد میکردیم. خیلی کم پیش میومد من شربتی چیزی ببرم براش. البته یه چند موردی هم ایشون درخواست صحبت محرمانه کرده بودن که در ارتباط با برنامه ریزی برای کارای عقد بود. یه بارم معذرت خواهی کردن که دفعه قبلی از من خداحافظی نکردن :)) تموم ذوق من وقتی بود که میفهمیدم همسری اومده اهواز. هرچند خیلی بروز نمیدادم اون زمان :)) یا وقتایی که مادرشوهر با مامان تماس میگرفتن و قبل خداحافظی میگفتن : بعضیا سلام میرسونن :)) یکی از سخت ترین قسمت های ماجرا جایی بود که همسری برای من یه خرس صورتی هدیه آورده بود و  وقتی بازش کردم فقط دلم میخواست جیـــغ بزنم و بپرم توی بغلش :)) اما خب نشستم سرجام و در همون حال ذوق مرگی کلی تشکر کردم :)) بعدا کلی دعواش کردم که آخه چه وقت هدیه دادن بود من نمی تونستم ابراز احساسات کنم :)) البته اکثر اوقات دست خالی نمیومد و یه شاخه گل میورد همراهش :)

شب عقد، توی سالن. بعد از رفتن مهمون ها بود که ما شماره ی همو گرفتیم. و بعد از این که هرکی رفت خونه ی خودش تصمیم گرقتیم که ضمیرها رو از جمع به مفرد تبدیل کنیم. :)) هیچ وقت اولین صبح بعد از عقدمون یادم نمیره. اون یک هفته ی بعد از عقد که کنار هم بودیم برای من زندگی توی بهشت بود. یادآوریش مثل رویاست برام. بعد از اون دیگه فراق و دلتنگی ها شروع شد. یادمه یه عصر جمعه ی دلگیر با بی حوصلگی تمام توی هال دراز کشیده بودم که مامان خبر داد همسری داره میاد. من عین برق گرفته ها از حا پریدم و کلی شارژ شدم :)) 

+ دو تا نامحرم نامحرم ان. هیچ حکم و مجوزی نیست که دوران قبل از عقد ارتباطی فراتر از دو تا نامحرم معمولی میشه داشت. کاری به حرف مردم ندارم. بعضیا میگن افراطی .. متعصب .. ما فقط به حکم خدا عمل کردیم همین :) و ذره ای از کارمون پیشمون نیستیم و خداروشکر میکنیم که کمک مون کرد توی این راه.
  • ۹۵/۰۷/۰۸
  • بنتُ الهدی

نظرات  (۶)

  • هانیه شالباف
  • وای چه‌قدر خوب بود ^_^
    چه لذت‌بخش... الهی همیشه خوشبخت باشید :)
    پاسخ:
    ممنون عزیزم .. ایشالا عروسی شما :)
    آفرین به شما بابت پی نوشت :)
    و چقدر سخت! چرا محرم نکردین خب؟!
    ما همچنان بعد از هفت سال ضمیرهامون رو جمع نگه داشتیم :)
    البته تک و توک هم پیش میاد که از ضمیر مفرد استفاده کنیم اما خیلی کم.
    طبق قانونی نانوشته هردومون به این پایبند موندیم :دی
    پاسخ:
    برای شناخت بیشتر .. بنظرم فرصت خوبی بود برای شناخت . 
    هفت ساال .. الهی .. چقدر بنظر من زیااده :))
    چرا آخه .. هرچند در حضور فرزندان اوضاع فرق میکنه
    نمیدونم از کجای زندگی من خوندین که فکر کردین احوالاتمون به هم نزدیکه :)
    اما از هرجا که بوده براتون دنیا دنیا خوشبختی هزاربرابر بیش از اونچه که بر ما میگذره رو از خدا خواستارم..
    برای ما هم دعا کن عروس خانم :)
    پاسخ:
    اووم .. شاید از نظر اعتقادی یا همون مذهبی بودن ..
    ایشالا شما هم لحظه به لحظه زندگی تون پرباشه از حس خوب و عشق :)
    آخی چه باحال 
    پاسخ:
    :)
    هردومون اینطوری دوست تر داریم. یه مدت مفرد شده بودیم اما ترجیح دادیم برگردیم به سابق. همه چیز محترمانه باقی می مونه و از عشق چیزی کم نمیشه که بیشتر هم میشه.محبت و احترام توامان.البته تو شرایط مختلف تغییرات هم داریم اما شرایط باید زیادی خاص باشه که شما بشه تو!
    پاسخ:
    از نظر احترامی برای بچه ها بهتره که جمع صحبت بشه . امیدوارم تا اون موقع بتونیم خودمونو تغییر بدیم :))
    سلام :)
    پس واقعا راسته که بعد از جاری شدن صیغه  عقد یه حس خووووب و آروم به آدم دست میده؟؟؟
    انشاالله که سالیان سال در کنار هم خوب و خوش زندگی کنید
    پاسخ:
    سلام
    صد در صد .. بدون شک .. خدا خودش گفته مگه میشه راست نباشه :)
    ممنونم عزیز

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">