روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

دو سال پیش این ساعت آرایشگاه بودما :)

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۳۶ ب.ظ

یه گروه داریم با بچه های متاهلِ دبیرستان. باید بگم که خیلی خوش میگذره به همه مون وقتی حرف میزنیم :) از سوژه های خانومِ حاج آقا تا نگرانی خانومِ دکتر برای شوهرش و انتظار همه مون برای دنیا اومدن پسر دوست مون ..

چقدر دغدغه هامون عوض شده .. چقدر خانوم شدیم .. چقدر حرف مشترک داریم .. چقدر ذوق میکنیم از خبر عروس شدن دوستامون که باعث میشه همه مون رو دورهم جمع کنه شب عروسیش. چقدر استرس و ایده داریم و از به اشتراک گذاشتن شون لذت می بریم. 

توجه دارین که امروز دو سال از عقدمون میگذره؟ 

و من بیشتر از همه ی این دوسال به داشتنت افتخار میکنم و خوشحالم که کنارمی. بهترین کسی که میتونست خوشبختم کنه. خوشحالم که همونی هستی که باید باشی. من عمیقا به اینده مون امیدوارم.

کامنت ها رو برای مدتی میبیندم :)

  • ۹۶/۰۵/۲۴
  • بنتُ الهدی