روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

بروید باهم بسازید

دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۳:۵۲ ب.ظ

چقدر این مدت خبر جدایی شنیدم :((

چقدر حالم گرفته ست..

چقدر ناراحت شدم برای بچه هایی که توی کلانتری با گریه و زاری تحویل پدر یا مادر داده میشن..

چقدر به آینده ی تلخ شون فکر کردم..

توروخدا با "شناخت" انتخاب کنید.

نذارید مشکلات اینقدر رشد کنن.

و فکر نکنید بچه حلّال مشکلاته!

طلاق رو آخرین راه بدونید.

سخت معتقدم اگر زن و شوهر همدیگه رو بخوان، هیچ کس نمیتونه زندگی شون رو بهم بزنه.

ماها یاد نگرفتیم برای زندگی مون بجنگیم.

برای نگه داشتن همدیگه زحمت بکشیم.

زود خسته میشیم.

می بازیم.

ول میکنیم..

بجای این که بریم زندگی کردن رو "یاد" بگیریم،

بریم مشاور،

جدا میشیم.

حالم خیلی بده..

از ته دل دعا میکنم زندگی هیچ زوجی از هم نپاشه..

 دعا میکنم خبرهایی که شنیدم دروغ باشه..

  • ۹۷/۰۲/۳۱
  • بنتُ الهدی

نظرات  (۳)

واقعا من هم یه مدتی که توی دادگاه میرفتم و می اومدم شاهد این صحنه ها بودم. امیدوارم که هرکسی میخواد برای زندگیش تصمیم بگیره شتاب زده عمل نکنه تا این مشکلات براش پیش بیاد. 
پاسخ:
خدانکنه آدم گذرش به همچین جاهایی بیفته..
دقیقا همینطوره..شتاب زده ازدواج میکنیم شتاب زده هم جدا میشیم..
بعد به اونایی فکر کن که تلاش میکنن یه زندگی به هم بخوره یا روزگارش مهربون نگذره.
پاسخ:
واقعا نگه داشتن همچین زندگی خیلی سخته.خیلی.
واقعا نمیخاییم زحمت بکشیم
پاسخ:
متاسفانه..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">