روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

برای مداد عروس مون ^_^

سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۰۴ ب.ظ

یک عدد مداد رنگی که نمیدونم چه رنگیه :)) به تازگی عروس شده و البته هنوز زیر یک سقف نرفتن با همسرش. و از من خواسته تا تجربیاتم رو در اختیارش قرار بدم :)) منم که آماده ! پس میریم که داشته باشیم رازهای شوهرداری رو :))


نکاتی رو میگم که در ارتباط با خانواده همسره.

وقتی میرید خونه ی خانواده ی شوهر، نه عین کوزت کار کنید :/ نه بشینید یجا دست به سیاه و سفید نزدید ! لازم نیست به اندازه ی خواهرشوهر کار کنید یا مثل مهمان رفتار کنید. برید تو آشپزخونه و کارهای سبک رو انجام بدید. اینجوری همیشه احترام تون حفظ میشه. در مورد پوشش هم وقتی میرید اونجا یا میان خونه تون همیشه شیک و مرتب باشید و هرگز لباس های خونگی نپوشید که بوی قرمه سبزی میده. اگر سرزده اومدن سریع لباس هاتونو عوض کنید و موهاتونو شونه بزنید. باید همیشه شما رو تمیز و قشنگ ببینن. حالا لازمم نکرده برید شنیون کنیدا :))

هیچ وقت ِ هیچ وقت از مادرشوهرتون جلوی شوهرتون گلایه نکنید. نگید مامانت اینو گفت اون کارو با من کرد. چون همسرتون قطعا طرف مامانش رو میگیره ! انتظار ندارید کسی که بیست و چند سال بزرگش کرده رو یه شبه به شما بفروشه که ؟ واقعیت اینه که اکثر مردها درجاتی از تعلق به مادر رو در خودشون دارن و حساسن روی این موضوع. میتونید خیلی عادی فقط اتفاقی که افتاده رو توضیح بدید و نه به خودتون و نه مادرش حق بدین. بذارید خودش قضاوت کنه. بگید مامانت این جمله رو بهم گفت میدونم منظور خاصی نداشتا .. اما من یکم ناراحت شدم. نخواید همه ی قلب همسرتون متعلق به شما باشه. و هیچ وقت هم نکات منفی همسرتون رو به خانواده ش نگید. بذارید احترام و عزت داشته باشه برای خانواده ی خودش. 

ترجیحا مشاوره نگیرید چون ناخودآگاه زمینه ی دخالت و نگرانی رو فراهم میکنه. سعی کنید با یه مشاور در ارتباط باشید. حتی اگر مثل من دوتا خواهرشوهر روانشناس دارید !

در جمع های فامیلی همسرتون شرکت کنید. هم به اون خوش میگذره هم اون ها خوشحال میشن که شما رو می بینن. اگر گاهی همسرتون مسافرته یا به دلیل موجهی نمی تونه توی مهمونی فامیل خودشون شرکت کنه اگر امکانش هست شما با خانواده اش همراهی کنید و اون مهمونی رو برید. شدیدا احترام براتون میاره و خیلی خانومی کردید با این کار :)) اینو به عینه دیدم ! خیلی ازتون ممنون میشن و خوشحال شون می کنید. خیلی از جزییات زندگی تون توی جمع های زنونه شون تعریف نکنید و غیبت شوهرو نکنید :)) الکی هم کلاس نذارید !

سر زدن به خانواده اش باید دونفره باشه. ترجیحا همیشه باهم و یک روز در هفته به خانواده ی همسرتون سر بزنید. سعی کنید گاهی وقتا از کیکی که می پزید براشون ببرید. خوشحال میشن. یا مثلا غذای خاصی رو. اینطور نباشه که همیشه دست خالی برید اونجا. هرچند توقعی ندارن ولی خوشحال شون می کنید. 

راز ارتباط با خانواده ی همسر تعادله. نه لازمه خودتونو بکشید براشون ! نه قیافه بیایید و کلاس بذارید. حریم خودتون و همسرتون رو مشخص کنید و اجازه ندید وارد حریم خصوصی شما بشن. اگر هم شدن،‌داد و بیداد راه نندازین ! در ارتباط با جاری هم هیچ تجربه ای ندارم :)) اینم بگم که ممکنه این راه حل ها در مورد همه صدق نکنه. این تجربیات من بود و مطالب روانشناسی. فرد به فرد متفاوته. دیگه چیزی یادم نمیاد :))‌باقی دوستان متاهل اگر نظر بدن خوشحال میشم و مجردا هم که برن پند بگیرن و اینا رو آویزه ی گوش شون کنن مفت و مجانی مشاوره دادم بهتون :))

سیاست های همسرداری هم باشه برا پست بعد :))
  • بنتُ الهدی

تازه این وسط بد رگ هم که هستم |

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۴۳ ق.ظ

کارهای عقب افتاده ای که باید بیرون از خونه انجام میدادم تموم شد :) دیروز رفتم باشگاه ثبت نام کردم امروز هم آرایشگاه و دکتر. به دکتر گفنم آزمایش چکاپ برام بنویسه. ولی نسبتا کامل :| بجز مواردی که مختص قبل بارداریه. نمیتونستم و نمیخواستم مشکلم رو براش توضیح بدم چون مرد بود :| یچیزی سرهم کردم تا قانع شد بجز چکاپ معمولی، یه سری آزمایشات هورمونی هم برام بنویسه :))) و خب جواب رو اصلا قرار نیست پیش خودش ببرم. و خداروشکر که من رو نشناخت. چون دکتر خانواده ی همسره و اگر با همسری میرفتم نمیدونستم چطور قانعش کنم واقعا :)) به هر حال گذشت :)) گفت باید ناشتا باشی و دوساعت قبل آزمایش بیدار باشی حتما. یه آزمایشگاه خصوصی معرفی کرد و گفت کلا خصوصی معتبر تره و هیچ نرخی هم نداره ممکنه200تومن بشه :| ولی اگر بری بیمارستان دولتی مثلا 20.30تومن میشه :| میگم حالا که قراره این همه هزینه کنم آزمایشات قبل بارداری رو هم می دادم همش یجا تموم شه دیگه :)) احتمالا آزمایش رو بذارم برای روز پنجشنبه که همسر هم بتونه باهام بیاد. خدایا لطفا این آخرین تلاش ما برای حل مشکل مون باشه.. انشاالله نتیجه بگیریم .. درضمن مشکل خاصی نیست فقط دعا کنید تشخیص داده بشه و حل شه :)

  • بنتُ الهدی

اشتباه

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۵۷ ق.ظ

اون روز، هرکاری کردم که این موضوع با مادرشوهر مطرح نشه، نشد. سعی کردم یجوری به همسر بفهمونم که نباید از مامانش مشورت بگیره اما چون همه مون دور هم بودیم فایده ای نداشت. همسر موضوع رو گفت و تصمیم گیری در حضور جمع انجام شد و من هرروز صبح باید به مادرشوهر گزارش بدم ! و این عمق فاجعه ست. هیچ نیازی به جواب پس دادن نیست. هرروز با صدای زنگ تلفن اعصابم خرد میشه :( نباید اجازه میدادیم تو این موضوع دخالت کنن. حالا نمیدونم چجوری جمعش کنم!مشورت خوبه اما نه با خانواده ها. حتی خانواده ی خودم. این رو بارهااا به همسر گفتم.

یک عدد اعصاب خط خطی هستم که دلم میخواد برق تلفونو بکشم موبایل دوتامونم خاموش کنم :| دقیقا هرروز صبح با این تماس گند زده میشه به حال من :| 

  • بنتُ الهدی

بی حوصلگیِ ممتد

سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۳:۲۸ ب.ظ

بعضی خاطرات رو حتی اگر نادیده گرفتی باشی، حتی اگر تصمیم گرفتی باشی برای همیشه دفن شون کنی، یه وقتایی میان سراغت. ناراحتت میکنن.اشکت رو درمیارن. دلت میخواد برگردی عقب و یجور دیگه بسازی شون. طوری که با یادآوری شون لبخند به لبت بیاد. ترجیح میدم این روزها هرجور دلشون میخواد بگذرن بدون این که تلاشی برای ساختنشون بکنم. رفتن یا نرفتن مون به شمال هیچ فرقی برای من نداره. حتی این که قراره با اتوبوس برگردیم و اذیت میشم هم مهم نیست. پیگیری باشگاه هم که کنسل میشه اگر بریم و میفته برای هفته ی بعد. هفته ی شلوغی رو پیش رو داریم. من باید یه آزمایش چکاپ بدم و بعدش بیفتم دنبال پروژه ی درمان. دکتری که میخواستم نوبت بگیرم تا نیمه ی مرداد وقتش پره و باید دنبال دکتر دیگه ای باشم. چرا امروز اینقدر نفس گیره؟ کاش میشد مدتی ناپدید بشم.

  • بنتُ الهدی

میگه خونه تون خیلی تمیزه خوشم اومد :|

يكشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۱۵ ب.ظ

امروز دوتا مهمون کنکوری داشتیم :) پسرعموی همسر و پسرداییش که چند روزی هست تهرانن و اومدن پیش ما. انشاالله که از نتایج شون هم راضی باشن و از این به بعد آقای دکتر صداشون کنیم :)) همین فسقلی هایی که همبازی بچگی من بودن :| برخورد پسرعموی همسر با من خیلی جالب بود :)) کلی درباره ی خونه مون نظر داد و کلا زیادی تعریف کرد از مون :)) استعداد خوبی داره برای مخ زدن :| پسرداییش که هنوزم باورم نمیشه اینقدر بزرگ شده باشه :|| ماشالا چه قدی ! چه سیبیلی :)) رفت و آمدها به خونه مون داره زیاد میشه و من خیلی راضیم خداروشکر :) مهمان پدیده ی خوبی ست. 

  • بنتُ الهدی

به مناسبت اولین روز پس از بازگشت از سفر

چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۳ ب.ظ

در غیاب ما، مادرشوهر اومدن خونه مون و کمی تغییر در محتویات و چیدمان یخچال ایجاد کردن. نکته ی مثبتش اینجاست که آشپزخونه حسابی تمیز بود و ایرادی بهش وارد نیست 😎

همزمان با بازگشت خانواده ی همسر به تهران میریم که داشته باشیم سبک جدیدی از زندگی رو 😶 از همین اول صبح شروع شد خدا به خیر بگذرونه :|

تصمیم دارم این نیمچه اتاق رو تبدیل کنم به اتاق کاری خودم :) و کارهای هنریم رو اونجا انجام بدم. البته اگر گرم نباشه. چون هیچ وسیله سرمایشی نداره. ولی خیلی کیف میده با خیال راحت بساطم رو پهن میکنم توی اتاق و مشغول میشم :)

  • بنتُ الهدی