روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

آشفته

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۱۴ ب.ظ

باید بگم

از سخت ترین روزهای زندگی

اوقاتیه که همسر فشار کاریش زیاده

و همه زندگی مون میریزه به هم!

از افت شدید روابط عاطفی گرفته تااا خستگی های جسمی و عصبی شدن ها و ..

بخصوص از بعد تولد دخترک..

اینجور وقت ها خیلی احساس تنهایی میکنم..

و همه ی این احساسات منفی فقط برای منه.. 

دو روزه دارم فکرمیکنم این مدت همممش به همسرجان گیر دادم..چقدر سر چیزای الکی با هم بحث کردیم.. موضوعات پیش پاافتاده ای که تفاهم نداشتن توشون هیچ اهمیتی نداره.. اون ها برام پررنگ شده و باعث شده نکات مثبت زندگی مونو نبینم..

دارم سعی میکنم برخوردم رو بهتر کنم.. خیلی ساده از کنار خیلی حرفها رد بشم و بحث نکنم!

ولی..

تحمل نقش کمرنگ همسر توی خانواده، بخاطر شرایط کاریش، واقعا برام سخته..

خلاصه دعا کنید این ایام به خوبی و خوشی بگذره..

  • بنتُ الهدی

عشق

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۴:۱۸ ب.ظ

حوالی ظهر مادرشوهر تماس گرفت و گفت که با همسر کار داره ولی موبایلش در دسترس نیست و جواب نمیده.خیلی ریلکس به ساعت نگاه کردم و گفتم الان که پشت فرمونه جواب نمیده شایدم گوشیش یه مشکلی پیدا کرده..

گذشت تا ساعت چهار. منم مهمان داشتم و این موضوع کلا فراموشم شد.. اومدم به همسر زنگ بزنم و بگم که یادش نره نون بخره. میگفت شماره اش در شبکه موجود نیست! یهو دلم ریخت.. پیام دادم بهش.. تا جواب بده فکرم هزارجا رفت.. بغضم گرفت.. ترس از دست دادنش افتاد به جونم.. اولین قطره های اشکم اومده بود که دیدم جواب داده..

خیلی وقت بود به عشق بین مون توجه نکرده بودم.. انگار یادم رفته بود چقدر همو دوست داریم.. چقدر وابسته ایم.. چقدر نگران همدیگه میشیم..  با همه ی کم و کاستی ها اما چنددقیقه بی خبری از حال و اوضاعش اینقدر منو نگران کرد..

امروز برای من تلنگر خوبی بود..

میدونم خیلی پست لوس و چندش طوری نوشتم :)) اما نوشتنش تنها یک دلیل داشت که اونم نمیگم ؛) کامنت ها رو بستم. بخونید و رد شید..

  • بنتُ الهدی