روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

حس شیرین استقلال

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۳ ب.ظ

پس از تحقیقات فراوان، به این نتیجه رسیدم که بهترین سن جدا کردن جای خواب کودک، چهارده ماهگیه.

و دیشب 99/1/27 زهراساداتم در سن 14 ماه و 10 روزگی توی اتاق خودش، روی تخت خودش خوابید :)

و البته من در حالی که سرشار از استرس بودم به خواب رفتم و شونصد بار با صدای گریه اش بیدار شدم و آرومش کردم :|

اما ..

این یکی از مراحل سخت مادری بود که باید طی میشد.. انشاالله خدا همه ی پدر و مادرها رو کمک کنه که توی تربیت فرزند موفق باشن و گام های درست بردارن و نتایج خوب هم ببینن :)

  • بنتُ الهدی

سفر

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۲۵ ب.ظ

دلم یه سفر خووب میخواد.. که از پشت پنجره سرسبزی ها رو ببینم..

که یه موسیقی سنتی فضای ماشین پر کنه..

که بزنیم کنار و صبحونه ی مشت سه تایی بخوریم..

آخرشم ختم شه به مشهدالرضا.. 

دلم میخواد بریم خونه ای که مال خودمون باشه..

راستش از این همسایگی لذت نمی برم!

این که هردقیقه یکی میاد در رو میزنه و باید برم باز کنم.

هرچند با محبت شون روبرو میشم و معمولا یه عالمه خوراکی و غذای خوشمزه برامون میارن..

هرچند وقتایی که حال ندارم کمکم هستن..

اما واقعا تحمل شنیدن توصیه های روزانه و روزی صدبار رفت و آمد همسر و به هم ریختن آرامش مون رو ندارم..

دلم خلوت خونه ی نقلی قبلی مونو میخواد :(

اون آرامش روانی واقعا ازم سلب شده!

  • بنتُ الهدی

خانواده ی شاد

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۲۶ ق.ظ

تعریف تون از خانواده ی شاد چیه؟

چه کارهایی میشه کرد تا اعضای خانواده کنار هم شاد و خوشحال باشن؟

هرکدوم از اعضا چه سهمی توی این شادی دارن؟

میزان و حد اش چقدر باشه خوبه؟

این مقوله همیشه برای من وجود داشته. از سال های نوجوانی که دنبال راه های شاد زندگی کردن میگشتم و نمی یافتم. حتی یادمه یه کتابی راجع به خانواده شاد هم خریدم. هنوز توی کتاب خونه ست.

با تماشای سریال this is us دوباره پرت شدم به اون دوران و سوال ها تکرار شد.. تلاش پدر و مادر خانواده برای ساختن یه خونه ی شاد.. 

یا تماشای مستند مسابقه ی خانه ی ما که همه جوره دوستش دارم و خیلی چیزها ازش یاد گرفتم.. رفتار بعضی خانواده ها با هم عمیقا شادی و صمیمیت بین شون رو نشون می داد..

نظرتون چیه؟

  • بنتُ الهدی

خلوت

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۰۲ ق.ظ

نمیدونم این نیاز به خلوت با خود در روز

نیاز به سکوت

نیاز به کتاب خوندن با تمرکز

نیاز به تماشای کامل فیلم

نیاز به غذاخوردن با آرامش

نیاز به استراحت

نیاز به خواب

نیاز های طبیعی یک مادر نیست؟

من طبیعی ام یا غیرطبیعی؟

حتی نمیدونم این ها غرغر های ناشی از خستگیه، ناشکریه یا .. ؟

نمیدونم ایا من پرتوقع ام که لازم میدونم کسی لااقل توی کارهای خونه کمکم کنه و من کمی آروم بشم یا این روند طبیعی زندگیه و باید خودمو قوی تر کنم.

اصلا نکنه این خستگی ها نشونه ی بیماریه؟

خیلی عصبی میشم. بارها و بارها. از ظهر به بعد خشم همه ی وجودم رو فرا میگیره و منتظر یه تلنگرم تا تسلط بر کلامم رو از دست بدم. باوجود این که خیلی وقت ها هم خودخوری میکنم!

دلم میخواد در این باره با یکی حرف بزنم. کسی که بشینه پای صحبتم و گوش کنه به حرفام. کسی که  بی سانسور و آزاد از عمق احساسم براش بگم..

این ها حرف هاییه که این موقع شب، وقتی فرشته کوچولوم خوابید، در حالی که یک جنازه ی متحرکم و اسباب بازی هاشو جمع میکنم، به ذهنم میاد..

راستش فکرمیکنم توی خونه مون، سنگ صبور و شنونده ی همیشه فعال و نیروی خدمت رسان، منم.

در حالی که لااقل باید پنجاه پنجاه باشه!

خدایا ظرفیتم رو گسترش بده!

  • بنتُ الهدی