شصت و هشت
چقدر هوای امروز عشقه :)
اومده بودم بنویسم کلی کار دارم و حوصله ی انجام هیچ کدومش نیست ! ولی پاشدم تاجایی که دستم میرسید دیوارها رو تمیز کردم و احساس میکنم از خاکستری به کرمی تغییر رنگ دادن :))
دیروز یه اتفاقی افتاد که باعث شد اولین وبلاگم رو باز کنم و شروع کنم به آرشیوخوانی .. اون موقع ها سال های آخرراهنمایی و دبیرستان بودم. بعضی خاطره ها و آدم ها کلا از ذهنم بیرون رفته بود .. و از اونجایی که کل فامیل ما وبلاگ نویس بودن اون زمان ها نوشته های اون ها رو هم مرور کردم .. واقعا آدم نمیدونه آینده ش قراره چی بشه ! چقدر اتفاق افتاده توی این سال ها .. چقدر جنس دغدغه های همه مون عوض شده.. حیف که وبلاگ نویسی کمرنگ شده و خیلی ها کنارش گذاشتن درصورتی که هیچ شبکه اجتماعی جایگزینش نمیشه .
نیمه ی دوم آشپزخونه برق میزنه و نیمه ی اولش به شدت نامرتبه. برم که تا قبل کلاسم هم تمومش کنم هم شام بپزم.
- ۹۵/۱۲/۱۶