هفتاد و هفت
دست پر اومدیم اهواز :) برای روز مادر و تولد مامان یه کیف براش از تهران گرفتم که مدت هاا چشمش رو گرفته بود. خداروشکر رنگش رو پسندید و دیروز توی مهمونی همه بهش گفتن چقدر قشنگه :) برای تولد بابا و روز پدر پیشاپیش یه ادکلن که دوست داشت گرفتیم و برای تولد داداش و عیدیش هم کیف پول. اگه بدونید من با چه اوضاعی این ادکلن و کیف پول رو گرفتم ! اما به دیدن خوشحالی شون می ارزید و این همه زحمت غیرقابل جبرانی که برامون کشیدن.
البته بی جواب نموند و عیدی ما هم تقدیم شد :))
دیروز پسردایی ها و پسرِپسرخاله اینجا بودن و کلی با مامان و بابا و داداش و همسر پانتومیم و نقاشی به سبک خندوانه و (حدس کلمه با صدای بلند هدفون) بازی کردیم.(اسم اختراعی خودم برای این بازی) عجیب چسبید ! من چون نمیتونستم خیلی ادا دربیارم و ورجه وورجه کنم کنار این تازه به سن تکلیف رسیده ها (!) براشون کلمه مینوشتم که اجرا کنن. چون درِ گوش شونم نمیشد بگم روی کاغذ مینوشتم میخوندن :)) فقط پوکیدم توی اون همه لباس ! از صبح که رسیدیم همش توی چادر و مانتو و روسری و .. اصلا باورم نمیشد این فسقلی ها شدن نامحرم ! دیگه شب چادر رنگیم رو درآوردم و بازی با رعایت شئونات اسلامی و حجاب کامل سپری شد. روابط محرم-نامحرم توی فامیل ما فقط و فقط در حد سلام کردن و احوالپرسی. اصلا اهل بیرون رفتن های مجردی و بازی و .. نیستیم. سر درست و غلط بودنش خیلی حرف دارم که الان جاش نیست اما بنظرم اینجور روابط با این فاصله ی سنی ایرادی نداره. یا لااقل آسیبش خیلی کمتر از محدود کردن های زیادیه.
- ۹۶/۰۱/۰۳