چه سرّی ست؟!
شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۳۹ ب.ظ
با تمام بی حالی ام، دلم نیامد قید روضه را بزنم..
همینقدر بگویم آن ساعاتی که در مجلس روضه بودم، انگار تمام دردهایم فراموش شد ..
اشک ریختم، پذیرایی کردم، بچه ها را سرگرم کردم..
روضه خانه ی پدربزرگ جان بود :)
حدود چهار ساعت آنجا بودم..
خانه که رسیدم نمیتوانستم سرم را از درد تکان بدهم..
به همسر پیام دادم که شام امشب را بخرد و بیاورد.
ظرف های مانده از دو روز پیش ناشی از سرماخوردگی هردومان را شستم. آشپزخانه و هال را مرتب کردم و فکر کردم به مهربانی بانو .. به این راز و رمزهایی که در مجلس عزایشان برپاست و از حساب و کتاب های ما، از درک عقل مان خارج است..
الحمدلله
- ۹۶/۱۱/۲۸