روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

قبل خواب

شنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۲۴ ب.ظ

روتین مون اینجوریه که میاد توی تختش، گاهی عروسکاشو میاره، و من با گوشی لالایی های همیشگی رو براش میذارم و گوش میده تا خواب بره. توی تختش یه عالمه باهام حرف میزنه‌. گاهی یه قسمت از کارتون هایی که دیده رو تعریف میکنه، بعضی وقت ها سوال میپرسه و ... انگار یه گوشه ای از اتفاقات اون روزش رو باهام به اشتراک میذاره‌‌..

قبلا اینجوری بودم که خستگی و خوابالودگی خیلی روی اخلاقم اثر میگذاشت و اجازه ی حرف زدن بهش نمیدادم.. بعد که چندبار جلوی خودم رو گرفتم و سعی کردم خوب بشنومش، دیدم چقدر این گفتگوها کیف میده و  لذت میبرم که دنیای خیالی قشنگش و احساساتش رو قبل خواب با من درمیون میذاره..

یاد خودم افتادم.. البته نه توی این سن ولی دوران نوجوانی مو یادم اومد که هرشب دقیقا قبل خواب هزار تا فکر توی سرم بود که نمیذاشت خواب برم.. و یاد فیلم هایی افتادم که اتاق دو تا خواهر رو نشون میداد که حسابی دخترونه و پر از رنگ بود و شب ها کنار هم میخوابیدن و حرف میزدن و خیالبافی میکردن و من همیشه به اون دو تا خواهر حسودیم میشد! (هنوزم میشه‌ حتی :)) )

قطعا دختر من توی نوجوونیش نمیاد قبل خواب باهام حرف بزنه منم بالاسرش نیستم که براش لالایی بذارم اما دوست دارم الان که چهارسالشه این حس شیرین رو کنارش تجربه کنم :)

خدا رو چه دیدی! شایدم در آینده خواهردار شد و فانتزی من در مورد دخترام به حقیقت پیوست :))

  • ۰۱/۰۸/۱۴
  • بنتُ الهدی

نظرات  (۱)

یه رویای شیرین که اگه به حقیقت بپیونده شیرین‌تر هم میشه :))

پاسخ:
به امید خدا :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">