این روزهای آخر دی
امروز تو باشگاه حلقه زدم، کل بدنم دررد میکنه. کبود شدم :| نمیتونم تکیه بدم :| یه وضعی خلاصه :))
خاله شدم رفت. مربی بچه ها توی مسجد :) گل دخترهای 7تا9 ساله. بازی میکنیم باهم، احکام میخونیم، قرآن حفظ میکنیم. مسائل اعتقادی وو .. کلی ایده توی ذهنم هست که باید کم کم عملی کنم.. چقدر پرانرژی و خوشحالن این بچه ها:)
یه کتاب میخوام بگیرم بخونم که حسابی رو مخمه! دوست دارم زودتر بگیرم دستم شروع کنم..خیلی وقته به قصد خرید کتاب نرفتم کتابفروشی.. میترسم قیمتا رو ببینم سکته کنم:)) یکی بیاد شریکی بخریم باهم بخونیم :))