روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

خانواده ی شاد

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۲۶ ق.ظ

تعریف تون از خانواده ی شاد چیه؟

چه کارهایی میشه کرد تا اعضای خانواده کنار هم شاد و خوشحال باشن؟

هرکدوم از اعضا چه سهمی توی این شادی دارن؟

میزان و حد اش چقدر باشه خوبه؟

این مقوله همیشه برای من وجود داشته. از سال های نوجوانی که دنبال راه های شاد زندگی کردن میگشتم و نمی یافتم. حتی یادمه یه کتابی راجع به خانواده شاد هم خریدم. هنوز توی کتاب خونه ست.

با تماشای سریال this is us دوباره پرت شدم به اون دوران و سوال ها تکرار شد.. تلاش پدر و مادر خانواده برای ساختن یه خونه ی شاد.. 

یا تماشای مستند مسابقه ی خانه ی ما که همه جوره دوستش دارم و خیلی چیزها ازش یاد گرفتم.. رفتار بعضی خانواده ها با هم عمیقا شادی و صمیمیت بین شون رو نشون می داد..

نظرتون چیه؟

  • بنتُ الهدی

خلوت

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۰۲ ق.ظ

نمیدونم این نیاز به خلوت با خود در روز

نیاز به سکوت

نیاز به کتاب خوندن با تمرکز

نیاز به تماشای کامل فیلم

نیاز به غذاخوردن با آرامش

نیاز به استراحت

نیاز به خواب

نیاز های طبیعی یک مادر نیست؟

من طبیعی ام یا غیرطبیعی؟

حتی نمیدونم این ها غرغر های ناشی از خستگیه، ناشکریه یا .. ؟

نمیدونم ایا من پرتوقع ام که لازم میدونم کسی لااقل توی کارهای خونه کمکم کنه و من کمی آروم بشم یا این روند طبیعی زندگیه و باید خودمو قوی تر کنم.

اصلا نکنه این خستگی ها نشونه ی بیماریه؟

خیلی عصبی میشم. بارها و بارها. از ظهر به بعد خشم همه ی وجودم رو فرا میگیره و منتظر یه تلنگرم تا تسلط بر کلامم رو از دست بدم. باوجود این که خیلی وقت ها هم خودخوری میکنم!

دلم میخواد در این باره با یکی حرف بزنم. کسی که بشینه پای صحبتم و گوش کنه به حرفام. کسی که  بی سانسور و آزاد از عمق احساسم براش بگم..

این ها حرف هاییه که این موقع شب، وقتی فرشته کوچولوم خوابید، در حالی که یک جنازه ی متحرکم و اسباب بازی هاشو جمع میکنم، به ذهنم میاد..

راستش فکرمیکنم توی خونه مون، سنگ صبور و شنونده ی همیشه فعال و نیروی خدمت رسان، منم.

در حالی که لااقل باید پنجاه پنجاه باشه!

خدایا ظرفیتم رو گسترش بده!

  • بنتُ الهدی

فرشته ی نجاتی به اسم مادرشوهر

چهارشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۳۵ ب.ظ

وقتی از صبح کلافه ای و منتظر آقای تعمیر کار،

و نمیدونی کی میاد!

وقتی صبح تو خواب و بیداری به آقای همسر گفتی ممکنه بری خونه ی بابات.

چون دلت براشون تنگ شده.

اما میترسی با هروسیله ای جز ماشین خودتون جایی بری!

وقتی دوست داری خونه مرتب باشه موقع اومدن آقای تعمیرکار.

و مدام مشغول کارهای خونه ای.

وقتی با وجود این همه تناقض نمیدونی ناهار چی درست کنی؟

وقتی کل اپلیکیشن آشپزی رو زیر و رو میکنی و بی نتیجه ست..

وقتی صدای غرغر خواب دخترک بلند میشه و می خوابونیش..

چشم هاشو که بست صدای در میاد..

میذاریش زمین و مادرشوهر میپرسه ناهار چی گذاشتی؟

صادقانه جواب میدی هنوز هیچی.

و میگه من غذا گذاشتم. با هم بخوریم.

و اونوقته که میخوای بال دربیاری چون

هم ناهار جور شده

هم خونه بهم نمی ریزه با بساط ناهار..

و ذهنت کلی آروم میشه.

خدایا شکرت بابت فرشته نجات امروز :)

  • بنتُ الهدی

مختصر و مفید

شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۱۷ ب.ظ

1هیچوقت به اندازه ی الان امنیت خاطر از زندگی مشترک مون نداشتم. این آرامش و اطمینان وصف نشدنی ناشی از گذراندن اون دوران مزخرف و بد و پراسترس بود که خیلی ضربه بهم وارد کرد اما صبرم نتیجه داد و این روزها رو هم دیدم الحمدلله

2برای خاله جونم دعا کنید که بیمارستانه و برای دخترخاله عزیزم که همه ی کارها رو دوششه و دست تنهاست و خسته ی خسته..

 

  • بنتُ الهدی

خدای جان

يكشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۵۴ ب.ظ

بسی خوشحالم از پیروزی انقلابیون در مجلس :)

انشاالله اوضاع بهتر بشه..

از کرونا هم نترسید. رعایت کنید. ولی استرس نداشته باشید. خدا خیلی از ویروس کرونا قوی تره :)

  • بنتُ الهدی

سلام بر مادرم زهرا

شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۰۱ ق.ظ

.روزمادر.

سال پیش من یه مامانِ تازه نفس بودم که اولین روزهای مادریم طی میشد.. دلخور از این که چرا همسر بعد زایمانم هدیه نداد بهم و دسته گل نیورد موقع دیدن من و دخترک.. یهویی شدن زایمان و فرصت نداشتن برای تهیه هدیه و توصیه دکتر به نیوردن گل (به خاطر عطرش برای نوزاد) رو بهونه میدونستم و نشونه ی توجه نکردن به من.

مقداریش بخاطر تغییرات روحی و روحیه حساس بعد زایمان بود و من واقعا دلخور بودم و گریه میکردم!

تا این که همسر یه انگشتر بسیار زیبا برام خرید و از دلم درآورد :)

هنوزم شیطون یه وقتایی قلقلکم میده و نیمه ی خالی گذشته رو بهم نشون میده!

اما امسال..

زهراساداتم یکسال داره و من عاشقشم و دیشب قدردانی های همسر واقعا من رو به وجد آورد! منتظر هیچ هدیه ای نیستم همین که خدا من رو لایق مادری دونسته برام کافیه و همین که یه دختر سالم دارم خیلی خیلی شُکر داره..

  • بنتُ الهدی

مرگ همین حوالی ست..

سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۴:۲۳ ب.ظ

یکی از اقوام مون دیشب به رحمت خدا رفت..

مدتی درگیر سرطان بود.. آخرین بار توی روضه امام حسین دیدمش.. آب شده بود بنده خدا.. روی ویلچر.. اصلا نمیتونستم باور کنم سرطان چه بلایی سرش آورده! اون خانم فعال و خوش صحبت و کدبانو.. با اشاره سر حرف میزد و دستاشو نمی تونست حرکت بده.. خیلی ناراحت شدم.. دیشب تا شنیدم گفتم راحت شد.. هرچند برای اطرافیان سخته.. بچه هاش که کوچیک بودن همسرش فوت میکنه و این خانم چهارتا بچه رو بزرگ میکنه.. انشاالله خدا اجرش بده و اون دنیا محل راحتی باشه براش.. انشاالله خدا صبر بده به خانوادش.. دخترش یک سال از من کوچیکتره و تازگیا عروس شده.. قطعا الان خیلی بی قراره..  ایشالا دلش آروم بگیره..

  • بنتُ الهدی

ست مادر دختری :|

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۱۰ ب.ظ

مامانی که دو هفته ست با گلودرد و سرفه های شدید درگیره..

دخترکی که دو روزه بی حال و سرماخوردست..

و پدری که تا حالا جون سالم به در برده :))

این است حال و روز خانواده ی ما..

دلم میخواد همه ی روز بخوابم.. حس میکنم خیلی ضعیف شدم.. سخت ترین کار حوصله کردن با دخترکوچولو..

اما..

فردا میایم راهپیمایی ^-^ با کالسکه.

  • بنتُ الهدی

جشن تولد

شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۳۲ ق.ظ

تولد گل دختر، روز جمعه هفده بهمن برگزار شد..

با تم خرگوشی مامان ساز.. یه ریسه و سه تا بادکنک و کیک خرگوشی دست ساز ِِ بی بی اش.

با حضور عمه هاش و شب با خانواده خودم..

با مقداری حواشی..

امیدوارم دل کسی نشکسته باشه و کسی تو زحمت بی جا نیفتاده باشه..

من نیتم تماما خیر بود و واقعا توقع کادو نداشتم..

سعی کردم به ساده ترین شکل ممکن جشن بگیرم..

ولی خب به این نتیجه رسیدم که سال دیگه لااقل به اسم "تولد" برنامه ای نگیرم.. برای هیچ کدوم مون..

امسال چون اولین تولد دخترک بود براش جشن گرفتم و گفتم که با تولد باباش که چند روز دیگه ست، با هم باشه. بقیه هم که خیلی لطف دارن تولد ماه گذشته ی من رو هم اضافه کردن و خب مطمئنم تهیه سه تا کادو دیگران رو به زحمت انداخت..

هیج وقت چنین کاری نکنید :|

من روحمم خبر نداشت تولدمه :|

یادم باشه به همسر بگم سال دسگه هیچگونه مراسمی به اسم تولد نخواهیم داشت مگر در حیطه خانواده سه نفره خودمون! البته به شرط حیات :)

دخترکم ممنون بابت همکاریت و ذوووق های قشنگت از شعر تولد و بودنت کنار ما..

باورم نمیشه یک سال گذشت..

  • بنتُ الهدی

یک سالگی..

پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۲۴ ق.ظ

خوشحالم که خدا تو رو به ما داد..

زهراساداتِ خوبم..

هر لحظه بودنت رو شکر میکنم..

تولدت مبارک دخترم

تولدت مبارک نفسم..

  • بنتُ الهدی