روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

تنها در خانه1

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۴۷ ق.ظ

همین امروز عکس چندتا از مردهای متاهل فامیل رو دیدم که بعداز مراسم احیا مجردی رفته بودن سحری بیرون خورده بودن.

و همینطور چندتا عکس دیگه از شبگردی(!) هاشون.

با همسری در مورد تفریحات مجردیِ آقایون و رفیق بازی و اینا صحبت کردیم.

یادم اومد سال اول زندگی مون که وقتی میومدیم اینجا و تهران نبودیم، گاهی 12شب خونه مامانم اینا تنها بودم و همسر با دوستاش بیرون بود. چقدر ناراحت میشدم. چقدر دلم میشکست.

امشب بعد از افطاری خونه آقابزرگ، ساعت 12 بود که تصمیم گرفتن برن بیرون و بعدم خونه مامانم اینا بشینن پای ps4.

اگه بدونید چقدررر باهاش صحبت کردم تا راضی شد منو تنها بذاره خونه و خودش بره!

دیگه داشت ماشینو میورد توی پارکینگ که بهش زنگ زدن گفتن بیا و رفت.

اینا رو گفتم که بگم آدم ها خیلی عوض میشن :) هرچند همسر من آدم رفیق بازی نبود ولی حالا دیگه همون چندوقت یکبار رو هم تا خیالش از من راحت نباشه نمیره. و این رشدها توی زندگی مشترک گاهی زمان میبره. هرچند تا آدم خودش نخواد هیچوقت عوض نمیشه. و این خواستن خیلی مهمه. معمولا یک سال زمان میبره تا زوج ها همدیگه رو بشناسن و تغییر کنن. این که میگن سال اول زندگی بچه دار نشید بخاطر همینه.

امشب بعد از دوسال و هشت ماه تو خونه تنهای تنهام :)

  • بنتُ الهدی

عیدتون خیلی مبارک

پنجشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۱۳ ب.ظ

یکی از اسم های پیشنهادیم برای پسر آینده ی احتمالی مون

سید محمدحسنِ

:)

که هرسال، شب تولد کریم اهل بیت خونه مون افطاری بدیم و جشن بگیریم :)

..........

تا خدا چی بخواد

..........

هرچند ترجیحم تک اسمیه، ولی این اسم رو خیلی خیلی دوست دارم. امیرمَهدی هم ازون دواسمی های خیلی قشنگه! ولی حساب میکنم میبینم اسم و فامیلی بچه مون پنج تا کلمه میشه :| نامه س مگه؟ :))

بعدم وقتی اسم طولانی شد هرکی یه چی صدا میزنه! یه بخشیش حذف میشه.

و از همه مهم تر..

سید اولش معمولا گفته نمیشه.

و خب من یوقتایی دوست دارم با سید اول اسمش صداش بزنم.

دخترمم با سادات بعد از اسمش.

دلم ضعف رفت خودم :))

ایشالا هروقت نی نی دار شدیم اسم اصلی شو رو میکنم :)

  • بنتُ الهدی

بدخلقی

شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۲۳ ق.ظ

این روزها، به یک ویژگی خودم پی بردم.

وقتی عصبانی میشم، کنترل کلامم رو از دست میدم و حرفهایی میزنم که طرف مقابل رو ناراحت میکنه.

منظورم فحش و ناسزا نیست :))

لحنم بسیار بد و کلامم تلخه :(

تو همین موقعیت های روزانه..

مثلا..

امروز ظرف ترشی از دستم افتاد و ریخت روی موکت آشپزخونه..

دم افطار بود ما هم عجله داشتیم بریم خونه مامانم اینا و ازونجا بریم جایی..

مجبور شدم تمیزش کنم بعد بریم.

وای نمیدونید چقدر موقع شستن موکت با همسرجان بد صحبت کردم :((

چقدر غر زدم.. چقدر ایراد گرفتم که این قسمتشو بشور..اونوری بگیرش..چرا فلان و بهمان وو.. همه شم با عصبانیت :((

البته همسرم شوخیش گرفته بود سربه سرم میذاشت :|

ولی واقعا نمیدونم چرا اینقدر کم طاقتم..تاحالا فکر میکردم خیلی آدم خونسردی هستم ولی دیدم نسبت به خودم عوض شد..

توی مسیر خونه مامان از همسرجان عذرخواهی کردم بابت رفتارم.

باید خودمو اصلاح کنم.

مادری خیلی خیلی صبوری میخواد و من با این بداخلاقیم اصلا مادر خوبی نخواهم بود!

آیا شما راهکاری دارید در جهت اصلاح؟

  • بنتُ الهدی

بروید باهم بسازید

دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۳:۵۲ ب.ظ

چقدر این مدت خبر جدایی شنیدم :((

چقدر حالم گرفته ست..

چقدر ناراحت شدم برای بچه هایی که توی کلانتری با گریه و زاری تحویل پدر یا مادر داده میشن..

چقدر به آینده ی تلخ شون فکر کردم..

توروخدا با "شناخت" انتخاب کنید.

نذارید مشکلات اینقدر رشد کنن.

و فکر نکنید بچه حلّال مشکلاته!

طلاق رو آخرین راه بدونید.

سخت معتقدم اگر زن و شوهر همدیگه رو بخوان، هیچ کس نمیتونه زندگی شون رو بهم بزنه.

ماها یاد نگرفتیم برای زندگی مون بجنگیم.

برای نگه داشتن همدیگه زحمت بکشیم.

زود خسته میشیم.

می بازیم.

ول میکنیم..

بجای این که بریم زندگی کردن رو "یاد" بگیریم،

بریم مشاور،

جدا میشیم.

حالم خیلی بده..

از ته دل دعا میکنم زندگی هیچ زوجی از هم نپاشه..

 دعا میکنم خبرهایی که شنیدم دروغ باشه..

  • بنتُ الهدی

کوآلای کی بودی تو؟

شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۵۴ ب.ظ

صبح ها حوالی یازده میرم خونه دخترخاله جان

تا نزدیکای2

کمکش دوقلوهاشو میگیرم

و اون کاراشو میکنه.

دوتا دخترِ کاملا متفاوت

هم از نظر ظاهر

هم اخلاق.

یه پسر 6ساله هم داره :)

عاشق حلما ام :)

تا میرم بال بال میزنه

عین کوآلا میچسبه بهم ^-^

و دیگه نمیاد پایین :/

واقعا خداقوت به مامان ها.

چقدر حوصله دارن !

و چقدر خسته میشن از نظر جسمی.

مثلا میرم بخوابونم فسقلی هارو!

تا حالا که موفق نبودم :))

+کاش میشد آینده رو دید :| انتظار سخته.

  • بنتُ الهدی

ماه عسل

پنجشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۴۸ ب.ظ

توصیه میکنم

این روز و شب های عزیز

سلسله مباحث استاد پناهیان

با عنوان "تنها مسیر" رو گوش کنید.

از سایت بیان معنوی دانلود کنید.

نگاهتون به زندگی، ازدواج، ادامه تحصیل، مشکلات و .. عوض میشه.

.

دعام کنید که سخت محتاجم.

چقدر این ماه شیرینه..

قشنگه..

رمضان تون مبارک.

  • بنتُ الهدی

اردی بهشت

يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۲۹ ب.ظ

تبریک میگم به خودم :)

اولا روز روانشناس رو :)

بعدم برای چاپ داستان کوتاهم توی نشریه دانشگاه :)

این دوتا از خواسته ها و هدف های زندگیم بودن و هستن.

هنوز خیلی راه دارم..

ولی خوشحالم که توی این مسیر هستم و امیدوارم بتونم ادامه بدم.

+امروز فهمیدم گرایش ارشد مورد علاقه ام رو اینجا نداره و تهرانه :(

+از همراه همیشگیم، همسر عزیزم ممنونم با تمام وجود.

  • بنتُ الهدی

خواهرشوهرِ درون

چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۴۶ ب.ظ

دیشب رفتیم خونه مامان اینا

و شام مونو بردیم با خودمون

سرسفره داداش دیس رو برداشته میگه به به غذای آبجی پز

:))

داشت درس میخوند

مامان باقلا برشته درست کرده بود

براش توی کاسه جدا کردم بردم بخوره.

تصور کردم بعدها زنش با دیدن این رفتارها چه حسی بهش دست میده :))

  • بنتُ الهدی

یک قدم تا رویا

دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۱۰ ب.ظ

نسکافه

کاغذ

قلم

+قشنگ ترین ترکیبی که میتونه وجود داشته باشه.

و من امروز ساختمش.

:)

دعا کنید به نتیجه برسه.

دیروز اولین کارگاه تخصصی مربوط به رشته ام رو گذروندم.

دعا کنید اینم ادامه دار باشه.

یعنی دارم به آرزوهام میرسم؟

نمیدونم خدا چی برام نوشته اما دعا میکنم هرچی خودش میخواد بشه.

این دو روز قطعا به یادم می مونه.

  • بنتُ الهدی

صدوهفتادونه

جمعه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۴۱ ق.ظ

روابط من و پسر خواهرشوهر

بعد از عقدش کلا متحول شده :|

تا قبل از اون فقط در حد یه سلام و علیک بود.

چند شب پیش به من میگه زندایی تو اینستا درخواست دادم لطفا اکسپت کنید :| پیج جدیدمه.

میگم باشه :))

اسم آیدی شو میگه

میگم باشه اکسپت میکنم.

میگه نه آخه قبلا رد کردین.

میگم عه!اون شما بودی؟ نمیدونستم شمایی باشه. 

خلاصه که شدیدا زندایی شدم :))

مجرد که بود خودم خیلی رعایت میکردم و واقعا مکالمه ای نداشتیم باهم. الان دیگه روش باز شده :)) نامبرده سه سال از من کوچکتره و هنوز یک ماه نیست عقد کردن :)

.

این مدت به دلایلی خیلی برای من و همسر زحمت کشید و کمک مون کرد. ایشالا خدا برای خودش و خانمش جبران کنه :)

  • بنتُ الهدی