روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

حمایت

دوشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۰، ۱۲:۲۲ ب.ظ

یک وقتایی خیلی بهم فشار میاد و نیاز به حمایت و کمک دیگران دارم‌. چه جسمی و چه به لحاظ روحی. دیروز اولین حجامت پا رو انجام دادم و دلم میخواست مستقیم برم خونه پدری و بی هیچ مسئولیتی استراحت کنم. شب دخترک بارها بیدار شد و صبح با خستگی بلند شدم. سرماخورده و دیگه اخلاقش مشخصه! رختخواب براش پهن کردم توی هال و تی وی برخلاف همیشه از صبح روشنه چون خستم و از صبح توی آشپزخونه مشغول پختن ناهار و سوپم. مقایسه که میکنم، خیلی رشد کردم و تغییر نسبت به اول عروسی مون که تهران بودیم. الان تنهایی از پس خیلی کارا برمیام و دست و پامو گم نمیکنم و قوی شدم. تحمل سختی ها برام‌ راحت تر شده اما نیاز به حمایت خانواده ام همیشه حس میشه و بودن شون واقعا کمک کننده است. خدا همه مامان باباها رو حفظ‌ کنه که هرجای دنیا باشیم قلب مون براشون میتپه..

  • ۰۰/۰۴/۰۷
  • بنتُ الهدی

نظرات  (۲)

سلام :)

درسته...

شایدم این یه حقیقت تلخه که معمولاً با کمتر شدن وابستگی ها، قوی تر میشیم.

پاسخ:
سلام..
اوهوم..
  • گوارا (بیدل)
  • نمی دونم شما خانم ها چطور از پس بچه ها بر میاین . سر و کله زدن دائم با بچه برای من جزو محالاته ...

    خسته نباشید

    پاسخ:
    ممنونم..
    بله اغلب آقایون همینطورن..
    همسر بنده هم همون سه چهارساعتی که خونه هستند رو نمیتونن تحمل کنن و اعصاب شون نمیکشه :))
    اما خب مادریه دیگه.. یه توانایی ذاتی در خانمهاست.. یه عشق بی نهایت.. و البته که در کنار سختی هاش، شیرینی های خودش رو هم داره که قابل تحمل میکنه دشواری ها رو ؛)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">