روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

اشک شوق و این صوبتا..

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۵۹ ب.ظ

پنجشنبه مشغول آماده سازی پیتزای خونگی بودم.داشتم مواد رو مشت مشت میریختم روی خمیر و درحالی که دخترک بغلم بود دیدم مشت های کوچولوشو پر کرده و داره کمک میکنه ^-^ 

مدتیه از توی سبد ماشین ظرفشویی قاشق چنگال ها رو میده دستم و میگه منّون(ممنون) یعنی ازم بگیر ! منم که توی عمل انجام شده قرار میگرفتم میذاشتم توی کشو سرجاش. حالا امروز خودش درآورده کشو رو باز کرده میندازه اون تو !

اخه تو کی اینقدر بزرگ شدییییی

تازه تو پهن و جمع کردن سفره هم با یه ذووقی کمک میکنه :))

دیگه نگم براتون !

خدایا ازین فرشته ها به همه ی خونه ها بده

  • ۹۹/۰۶/۱۵
  • بنتُ الهدی

نظرات  (۲)

  • یک دختر شیعه
  • ای جان^_^

    پاسخ:
    :*

    خدا حفظش کنه :)

    پاسخ:
    ممنونم همچنین دسته گل های شما رو

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">