روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

چالش بزرگ آخرهفته

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۵۵ ق.ظ

بعد از این که با اومدن مامان و داداش به تهران مخالفت کردم، همه چیز ریخت به هم و ما متهم شدیم به این که اونها رو آدم های بی ملاحظه ای میدونیم و به این که همیشه دودوتا چهارتا میکنیم و صرفا منطقی تصمیم میگیریم و ..

این وسط هیچکس نگرانی من از ابتلا به کرونا رو درک نکرد. من واقعا صلاح نمیدونم توی این شرایط رفت و آمد کنیم و منتظرم یکم اوضاع بهتر بشه.

اصلا نمیدونم چرا هربار با تصمیمی مخالفت میکنیم به چالش برمیخوریم و انگار باید هرچی گفتن بگیم چشم! خب ما هم نظرات خودمونو داریم که از نظر اونا معمولا غلطه!

خلاصه که اصلا حالم خوب نیست و واقعا نمیدونم باید چیکار کنم.. تمام دیروز گریه کردم و نتونستم ثابت کنم که ما هم دلتنگیم فقط بخاطر اوضاع کرونا رعایت میکنیم. تصور میکنن که ما اینجا خوش و خرمیم و اصلا به فکر حال اونا نیستیم. هووففف

  • ۰۰/۰۶/۱۲
  • بنتُ الهدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">