روایت های یک زندگی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

بدخلقی

شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۲۳ ق.ظ

این روزها، به یک ویژگی خودم پی بردم.

وقتی عصبانی میشم، کنترل کلامم رو از دست میدم و حرفهایی میزنم که طرف مقابل رو ناراحت میکنه.

منظورم فحش و ناسزا نیست :))

لحنم بسیار بد و کلامم تلخه :(

تو همین موقعیت های روزانه..

مثلا..

امروز ظرف ترشی از دستم افتاد و ریخت روی موکت آشپزخونه..

دم افطار بود ما هم عجله داشتیم بریم خونه مامانم اینا و ازونجا بریم جایی..

مجبور شدم تمیزش کنم بعد بریم.

وای نمیدونید چقدر موقع شستن موکت با همسرجان بد صحبت کردم :((

چقدر غر زدم.. چقدر ایراد گرفتم که این قسمتشو بشور..اونوری بگیرش..چرا فلان و بهمان وو.. همه شم با عصبانیت :((

البته همسرم شوخیش گرفته بود سربه سرم میذاشت :|

ولی واقعا نمیدونم چرا اینقدر کم طاقتم..تاحالا فکر میکردم خیلی آدم خونسردی هستم ولی دیدم نسبت به خودم عوض شد..

توی مسیر خونه مامان از همسرجان عذرخواهی کردم بابت رفتارم.

باید خودمو اصلاح کنم.

مادری خیلی خیلی صبوری میخواد و من با این بداخلاقیم اصلا مادر خوبی نخواهم بود!

آیا شما راهکاری دارید در جهت اصلاح؟

  • بنتُ الهدی

بروید باهم بسازید

دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۳:۵۲ ب.ظ

چقدر این مدت خبر جدایی شنیدم :((

چقدر حالم گرفته ست..

چقدر ناراحت شدم برای بچه هایی که توی کلانتری با گریه و زاری تحویل پدر یا مادر داده میشن..

چقدر به آینده ی تلخ شون فکر کردم..

توروخدا با "شناخت" انتخاب کنید.

نذارید مشکلات اینقدر رشد کنن.

و فکر نکنید بچه حلّال مشکلاته!

طلاق رو آخرین راه بدونید.

سخت معتقدم اگر زن و شوهر همدیگه رو بخوان، هیچ کس نمیتونه زندگی شون رو بهم بزنه.

ماها یاد نگرفتیم برای زندگی مون بجنگیم.

برای نگه داشتن همدیگه زحمت بکشیم.

زود خسته میشیم.

می بازیم.

ول میکنیم..

بجای این که بریم زندگی کردن رو "یاد" بگیریم،

بریم مشاور،

جدا میشیم.

حالم خیلی بده..

از ته دل دعا میکنم زندگی هیچ زوجی از هم نپاشه..

 دعا میکنم خبرهایی که شنیدم دروغ باشه..

  • بنتُ الهدی

کوآلای کی بودی تو؟

شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۵۴ ب.ظ

صبح ها حوالی یازده میرم خونه دخترخاله جان

تا نزدیکای2

کمکش دوقلوهاشو میگیرم

و اون کاراشو میکنه.

دوتا دخترِ کاملا متفاوت

هم از نظر ظاهر

هم اخلاق.

یه پسر 6ساله هم داره :)

عاشق حلما ام :)

تا میرم بال بال میزنه

عین کوآلا میچسبه بهم ^-^

و دیگه نمیاد پایین :/

واقعا خداقوت به مامان ها.

چقدر حوصله دارن !

و چقدر خسته میشن از نظر جسمی.

مثلا میرم بخوابونم فسقلی هارو!

تا حالا که موفق نبودم :))

+کاش میشد آینده رو دید :| انتظار سخته.

  • بنتُ الهدی

ماه عسل

پنجشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۴۸ ب.ظ

توصیه میکنم

این روز و شب های عزیز

سلسله مباحث استاد پناهیان

با عنوان "تنها مسیر" رو گوش کنید.

از سایت بیان معنوی دانلود کنید.

نگاهتون به زندگی، ازدواج، ادامه تحصیل، مشکلات و .. عوض میشه.

.

دعام کنید که سخت محتاجم.

چقدر این ماه شیرینه..

قشنگه..

رمضان تون مبارک.

  • بنتُ الهدی

اردی بهشت

يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۲۹ ب.ظ

تبریک میگم به خودم :)

اولا روز روانشناس رو :)

بعدم برای چاپ داستان کوتاهم توی نشریه دانشگاه :)

این دوتا از خواسته ها و هدف های زندگیم بودن و هستن.

هنوز خیلی راه دارم..

ولی خوشحالم که توی این مسیر هستم و امیدوارم بتونم ادامه بدم.

+امروز فهمیدم گرایش ارشد مورد علاقه ام رو اینجا نداره و تهرانه :(

+از همراه همیشگیم، همسر عزیزم ممنونم با تمام وجود.

  • بنتُ الهدی

خواهرشوهرِ درون

چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۴۶ ب.ظ

دیشب رفتیم خونه مامان اینا

و شام مونو بردیم با خودمون

سرسفره داداش دیس رو برداشته میگه به به غذای آبجی پز

:))

داشت درس میخوند

مامان باقلا برشته درست کرده بود

براش توی کاسه جدا کردم بردم بخوره.

تصور کردم بعدها زنش با دیدن این رفتارها چه حسی بهش دست میده :))

  • بنتُ الهدی

یک قدم تا رویا

دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۱۰ ب.ظ

نسکافه

کاغذ

قلم

+قشنگ ترین ترکیبی که میتونه وجود داشته باشه.

و من امروز ساختمش.

:)

دعا کنید به نتیجه برسه.

دیروز اولین کارگاه تخصصی مربوط به رشته ام رو گذروندم.

دعا کنید اینم ادامه دار باشه.

یعنی دارم به آرزوهام میرسم؟

نمیدونم خدا چی برام نوشته اما دعا میکنم هرچی خودش میخواد بشه.

این دو روز قطعا به یادم می مونه.

  • بنتُ الهدی

صدوهفتادونه

جمعه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۴۱ ق.ظ

روابط من و پسر خواهرشوهر

بعد از عقدش کلا متحول شده :|

تا قبل از اون فقط در حد یه سلام و علیک بود.

چند شب پیش به من میگه زندایی تو اینستا درخواست دادم لطفا اکسپت کنید :| پیج جدیدمه.

میگم باشه :))

اسم آیدی شو میگه

میگم باشه اکسپت میکنم.

میگه نه آخه قبلا رد کردین.

میگم عه!اون شما بودی؟ نمیدونستم شمایی باشه. 

خلاصه که شدیدا زندایی شدم :))

مجرد که بود خودم خیلی رعایت میکردم و واقعا مکالمه ای نداشتیم باهم. الان دیگه روش باز شده :)) نامبرده سه سال از من کوچکتره و هنوز یک ماه نیست عقد کردن :)

.

این مدت به دلایلی خیلی برای من و همسر زحمت کشید و کمک مون کرد. ایشالا خدا برای خودش و خانمش جبران کنه :)

  • بنتُ الهدی

با/بی تربیت

سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۰ ب.ظ

به قدری تربیت دوران کودکی

مهم

و

حساس

و

تاثیرگذار بر آینده ی فردِ

که پیشنهاد میکنم بجای تحقیق راجع به خاستگارتون

برید در مورد دوران کودکیش تحقیق کنید :|

هم واقعیت رو میفهمید، هم راحت تر شناخت حاصل میشه.

که البته این کار ممکن نیست.

ولی میتونم بگم تمام اختلال ها و بدرفتاری های بزرگسالی ریشه در دوران کودکی داره.

همون طور که تربیت صحیح آینده ی خوب رو رقم میزنه.

تو رو خدا بچه هاتونو "تربیت" کنید.

خواهش میکنم.

+چقدر خوبه آدم روانشناسی بلد باشه بتونه به بقیه کمک کنه :)

+چقدر بده آدم روانشناسی بلد باشه ببینه طرف داره مسیر غلط میره ولی نتونه حرفی بزنه. اینجاس که میخوام سرمو بکوبم به دیوار. ولی خب تا کسی خودش درخواست نکنه نمیشه سمتش رفت. نمیخوام ازین زنای نصیحت کننده بشم که تا طرف دوکلمه حرف میزنه راه و چاه نشونش بدم :))

+چقدر نمیدونم خوبه یا بد که آدم روانشناسی بلد باشه بعد خدا یه گره بزرگ بندازه تو زندگیش و بگه بیا تو که روانشناسی و ادعات میشه از پس زندگی خودتم نمیتونی بربیای. خلاصه دعا کنید برام که شدیدا محتاجم.

  • بنتُ الهدی

زندگی

شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۰۶ ب.ظ

نود و هفت از همون شب اول نشون داد که همه چی عوض شده..

همه مون یک سال بزرگتر شدیم.

دو سال و نیم از زندگی مون گذشته.

در دو زمان حس کردم روابطم با خانواده همسر مسئله ساز شده.

یکی بلافاصله بعد از عروسی مون بود که علتش عدم شناخت بود و بی تجربگی.خیلی تحت فشار بودم.

یکیش الان. منتها فرقش اینه که الان مسیرمو یا بهتره بگم مسیرمونو پیدا کردیم. الان در برابر گلایه ها میتونم محکم از اعتقادم دفاع کنم. میتونم راحت تر "نه" بگم و نگران دلخوری های بعدش نشم. میتونم خودمو درگیر ظاهر زندگی خیلیا نکنم. میتونم شرایط رو بسنجم و انتظار نابجا از همسرم نداشته باشم.

همه ی اینارو مدیون همراهی همسرم هستم. که کاملا منطقی عمل میکنه و بی دلیل از کسی دفاع نمیکنه. خوشحالم که دوتایی مون تو یه تیم ایم :) خوشحالم که هم عقیده ایم.

+عمو از بیمارستان مرخص شده خداروشکر. ایشالا حالش زودتر خوب بشه.ممنون از دعاهای خوب تون و کامنت هایی که گذاشتین. پست قبل پاک میشه.

+به خاطر عقد برادرزاده ی همسر عملا سفرمون افتاد نیمه ی دوم تعطیلات نوروزی. مامان اینارو هم توجیه کردیم و دلخور نشدن خداروشکر:)

  • بنتُ الهدی